یادمه 5 سالم بود و شعر چشم چشم دو ابرو رو با کشیدن نقاشیش تازه یاد گرفته بودم. هر جا یه تیکه کاغذ پیدا می کردم این شعرو میخوندم و نقاشی می کشیدم! اگه کاغذم نبود با گچی ،زغالی! چیزی این کارو می کردم. ماشاله پشتکار نبود که! کلا من اینجور آدمی هستم دیگه اون وقتا یه اتاقی داشتیم که انباری بود.ما بچه هام از هر چیزی که فکرشو کنید رو در و دیوار اون اتاق کشیده بودیم.تازه هروقت گچ لازم بودیم می رفتیم از گچای دیوارش می کندیم!(نمیدونم چرا یهو یاد اون بچهه و درختش افتادم! میدونید کدومو میگم؟ بیخیال) القصه! این ماجرا ادامه داشت تا اینکه بابام تصمیم گرفت سر و سامونی به اونجا بده و اونجا رو سفید کنه. اون روز که اتاقو گچکار...